نقاب اجباری!

ساخت وبلاگ

دیشب پای سفره دل یکی از دوستام نشستم و اونم منو دعوت کرد به سرزمین وسیع و پر رمز و راز وجود خودش. خیلی صحبت کرد و من سعی کردم فقط گوش کنم...

بعد از آن ساعت فقط فکر میکردم که چقدر دنیای درون آدم ها میتونه متفاوت باشه نسبت به اون ذهنیتی که داریم... چقدر میتونه چالش های عجیب داشته باشه.

یاد پستی افتادم که در مورد نقاب نوشته بودم.. اینکه مثلا من خودم همیشه نقاب میزنم و تفاوت دنیای درونم با چیزی که نشون میدم، و از این وضعیت حس خوبی نداشتم و ندارم...

دیشب وقتی این دوستم حرف هاشو زد به کلی نظرم عوض شد... شرایطی رو داشت که مجبور می شد پشت نقاب زندگی کنه... و این چقدر سخته که تو مجبور باشی همیشه یه ارایه از خودت داشته باشی که واقعا نیستی.

وقتی فکر میکنی جامعه و خانواده معیارهایی دارن که "خود واقعیت" در قالب اون معیارها نمیگنجی!...

وقتی دنیای درونت بسیار متفاوت از آدم هایی است که میشناسی...

وقتی حتی در مورد خودت نمیتونی به یه شناخت یا اطمینان نسبی برسی...

وقتی مقتضیات سنی که داری رو نمیدونی چجوری باهاش کنار بیای...

و وقتی که احساس تنهایی میکنی، چرا که نزدیکترین افرادت نمیتونن درک درستی از تو داشته باشن...

و ... و .....

ولی نقطه امیدی که من دارم اینه که آدم قوی به نظر میاد، درک بالایی داره و اطمینان دارم میتونه از پس خیلی چیزا بربیاد... حالا اینکه خودش چقدر به خودش ایمان داره رو نمیدونم...

رمضون امسال...
ما را در سایت رمضون امسال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yeadamak بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 14:08